محمدحسین محمدحسین ، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

محمدحسین

مسافرت به شیراز و آبله مرغون

1390/10/4 14:27
359 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم چند وقته که وبلاگتو بروز نکردم راستش خیلی سرم شلوغ بود امروز میخوام در مورد مسافرتمون به شیراز برات بنویسم که عمه نجمه و عمو محمد هم همراهمون بودن خوش گذشت البته اگه ابله مرغون نگرفته بودی بیشتر خوش میگذشت

به شیراز که رسیدیم گفتی مامان جوجه چی میخوره گفتم دونه گفتی جوجه دونه منو نخوره که دونه های روی شکمت رو بهم نشون داردی بردیمت دکتر گفتند آبله مرغونه دونه هات هی بیشتر میشدن و حسابی میخاریدن شبا نمیتونستی بخوابی من و بابایی با دستمال کاغذی آروم میخاروندیمشون که کنده نشن و جاشون نمونه روزها بخاطر گرمای هوا و مریضی شما بیرون نمیرفتیم بابایی هر روز حمامت میداد البته قصه آبله مرغونت به همین جا ختم نمیشه اگه اجازه بدی بقیه ماجرا رو یه روز دیگه برات تعریف کنم .

سلام پسر عزیزم

و اما بقیه ماجرا

وقتی بعد از یک هفته برگشتیم خونه یکی دو روز بعد انحراف چشم پیدا کردی من و بابایی حسابی شوکه شدیم بردیمت دکتر همون موقع برات سی تی اسکن تجویز کرد. سی تی اسکن که انجام دادیم هیچ مشکلی رو نشون نداد البته انجام سی تی اسکن خیلی مشکل بود چون اصلاً حاضر نبودی که بری زیر دستگاه با آمپول هم کاملاً بیهوش نمیشدی . وقتی اون صحنه ها یادم میاد خیلی ناراحت میشم . واقعاً عشق مادربه فرزند یه عشق متفاوته یعنی دوست داشتن کسی بیشتر از خودت و ناتوانی در تحمل دیدن کمترین رنج و عذابی که به فرززندت برسه . حاضری زندگی و دار و ندارت رو بدی که فرزندت کمترین آزار و اذیتی نبینه .دوست دارم پسر عزیزم . فکر میکنم خیلی احساساتی شدم . ببخشید .

وقتی دکترای شهرمون هیچکدوم علت را پیدا نکردن با آدرسی که بهمون دادن بردیمت تهران برای درمان اونجا چند تا بیمارستان مخصوص کودکان بود که معرفی کردن پیش سه تا از فوق تخصص مغز و اعصاب و چشم پزشکی بردیمت که همه گفتن ممکنه از عوارض آبله مرغون باشه که بعد از چند روز خود بخود رفع میشه ولی هیچکدوم جواب قطعی ندادن که البته علائم انحراف کم کم رو به بهبود رفت و تقریباً خوب شده بودی آخرین دکتر چشم پزشک گفت چهار تا پنج ماه دیگه بیارین که سلامت چشمش رو بررسی کنم خلاصه اینم از ماجرای آبله مرغون گرفتن شما آقای گل .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

بهار(مامانی شهراد)
11 مرداد 90 12:43
سلام نازنینم چقدر تو ماهی پیش منم بیا و با پسر دوست شو منتظرتم گلم
مامان سعید
11 مرداد 90 12:54
سلام گلم فدای پسر کوچوی نازت که همزمان با سعید من آبله مرغون گرفت . خدا رو شکر که الان خوبه و حسابی شیطونی میکنه . خدا نگهش داره برات
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمدحسین می باشد